روانپزشکی آمریکایی–سوئیسی به نام الیزابت کوبلر راس تحقیقی بسیار عجیب انجام داد: آدم ها چگونه با مرگ روبرو می شوند؟ این تحقیق گسترده تر شد و از روانشناسی مرگ تا سوگواری عشق را در بر گرفت. آنقدر این تحقیق معروف شد که از آن به بعد او را با این عنوان صدا زدند: مرگشناس!
در گذشته برخی پژوهشگران از افراد میپرسیدند: «اگر به شما بگویند فقط یک روز دیگر زندهاید، چه میکنید؟» این سؤال را میشد با تخیل یا تظاهر جواب داد. اما او مستقیم زد به قلب واقعیت و با کسانی زندگی کرد که همسایه دیوار به دیوار مرگ بودند. او فهمید معمولا آدم ها در مواجهه با مرگ یا فقدان پنج مرحله را طی می کنند. بعدها نظریه او توسعه و کاربرد بسیار بیشتری پیدا کرد و ما متوجه شدیم که این مدل در موقعیت های متعددی کاربرد دارد. وقتی می فهمیم که سرمایه گذاری مان یک شبه نیست و نابود شده است. وقتی می فهمیم که شریک کاری یا زندگی مان خیانت کرده است.فازهای مواجهه با این بحران ها چیستند؟
فاز شوک و انکار: خبر را که می شنویم شوکه و مبهوت می شویم. سکوت همه جا را فرا می گیرد. سپس خودمان را جمع و جور می کنیم و سعی می کنیم خبر را نادیده بگیریم. سعی می کنیم صورت مساله اضطراب آور را پاک کنیم: حتما اشتباه می کنی! دروغ است! شوخی میکنی؟
فاز خشم: در این مرحله معمولاً از انکار دست برمیداریم اما نمیخواهیم موضوع را به راحتی بپذیریم؛ عصبانی می شویم و مدام میپرسیم: چرا من؟ حتما این جمله کلیشه ای در فیلم ها را شنیده اید که آدم ها رو به آسمان فریاد می زنند خدا آخه من چه گناهی کرده بودم؟ این همان فاز خشم است. در همین فاز است که خواستگاران ناکام رو به اسیدپاشی می آورند و خیانت دیدگان، رفتارهای جنون آمیز می کنند.
فاز دست و پا زدن و جرو بحث: در این مرحله ما دیگر خشمگین نیستیم اما هنوز دلمان میخواهد به موقعیت قبل بازگردیم. سعی می کنیم سلامت، شریک زندگی یا کاری مان یا سرمایه از دست رفته مان را به نوعی بازگردانیم. از موضع انفعال تلاش می کنیم. چانه میزنیم. خواهش می کنیم. میخواهیم با همه چیز در ازای کمی بیشتر زنده ماندن معامله کنیم؛ با خداوند، با پزشک، با دوستان و…
فاز افسردگی: پیشاپیش شکست/مرگ/ورشکستگی را می پذیریم. برای خودمان عزا میگیریم. بعد از شنیدن خبر مرگ به خاطر برنامههایی که هرگز فرصت انجامش را پیدا نکردیم و به خاطر رؤیاهایی که هرگز به آنها دست پیدا نمیکنیم و… از دیگران کناره می گیریم؛ ریتم زندگی مان کُند می شود؛ خواب و اشتهایمان به هم می ریزد؛ و بدتر از همه فکر خودکشی می افتیم.
فاز تست و پذیرش: خود را برای موقعیت جدید آماده می کنیم و شروع می کنیم به پیدا کردن راه حل های عملی و تست کردن آن ها و فهمیدن اینکه کدام یک کار می کند و کدام یک کار نه. در این حالت ممکن است بهبودی نسبی شروع شود و احساس امیدواری مجدد شکل می گیرد کمااینکه بسیاری از کام مرگ دوباره به زندگی برگشتند یا شریک زندگی یا کاری جدید پیدا کردند یا سرمایه، اعتبار و کسب وکارشان را احیا کردند.
پیشنهاد های راهبردی:
این پنج فاز لزوما به ترتیب نیستند. الزاما همه از تمام این مراحل عبور نمیکنند. برخی ممکن است بین این مراحل رفت و برگشت کنند؛ بعضیها ممکن است اصلا به مراحل نهایی راه پیدا نکنند. حال با دانستن این مدل در قبال بحران چه باید بکنیم ؟
1-بدانیم تنها فازی که ارزش افزوده دارد همان فاز آخر است. با انکار، خشم، افسردگی، فحش دادن چیزی درست نمی شود.
2-مهم ترین گام برای آغاز فاز پنجم یعنی تست و پذیرش، آگاهی عمیق از بحران است. یعنی اینکه باید به خوبی ساختار آن و تاثیرات ناشی از اتفاق را بررسی کنیم .
3-گذار از این مراحل به تنهایی و فیگور آمدن و سخنرانی و راه حل های فانتزی و تکراری و انکار واقعیت امکان پذیر نیست. مدیریت این بحران، راه حل هایِ عملیِ تکنیکالِ جزییِ مورد به مورد می خواهد، پس نیاز به دریافت کمک حرفه ای هست .
4-از ترس مرگ، خودکشی نکنیم! این جمله نیچه را به خاطر بسپاریم که «آنچه مرا نکُشد، نیرومندترم میسازد؛ این را در مدرسه جَنگِ زندگی آموختهام
بدون دیدگاه